آرشاآرشا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

آرشا عشق مامان و بابا

3 ماهگی پسرم

پسر گل مامان 3 ماهگی مبارک عشق مامان این روزا خیلی شیطون شدی همش میخوای باهات بازی کنیم جدیدا هم لب بر میچینی و میزنی زیر گریه آدم دلش برات کباب میشه   وقتی هم یه صدای ناگهانی بشنوی میترسی بعد لب بر میچینی و میزنی زیر گریه بعد باید خیلی تلاش کنیم تا شما ساکت بشی نفسم ... اونایی که میگفتن بچه هر چی بزرگ تر میشه نگهداریش سخت تر میشه راست میگفتن  هنوز خیلی راه مونده تا شما بزرگ بشی انشالله همیشه سالم و صالح باشی ...
1 شهريور 1392

2ماه و 2 هفته و 2 روز

سلام پسر گلم امروز 2 ما ه و 2 هفته و 2 روزت شد الهی من فدات بشم که جدیدا داری یواش یواش مامان رو اذیت میکنی عزیزم چند روزه عادت کردی که من بلند شم راه برم در حال راه رفتن به شما شیر هم بدم آخه پسر گلم چرا به فکر کمر مامانت نیستی من که اینجوری پدر کمرم در میاد ... یه کار جدید دیگه شما اینه که دستت رو تقریبا تمام مچت رو میکنی تو دهنت و با ولع میخوری ... از آب دهنت هم که نگو یه سره آب دهنت آویزونه آخه من موندم شما بخوای دندون در بیاری چقدر قراره تف کنی ... 2 روز هم هستش که میذارمت تو کریرت رو به روی تلویزیون شبکه پویا رو میذارم و شما خیلی جالب کارتون تماشا میکنی از آقو گفتنت هم که بگذریم خیلی پر حرف هم هستی توقع داری وقتی بیداری یه سره ماما...
15 مرداد 1392

پشت سر گذاشتن 2 ماهگی

عزیز دلم 2 ماهگیتون مبارک باشه  چند روز پیش رفتیم واکسن 2 ماهگی شما روز زدیم اما چون تب کرده بودی و یه کم ناراحت بودی نتونستم بیام وبلاگت رو آپ کنم .... دیروز هم که بالا میاوردی و یه زردی توش بود به دکتر زنگ زدم گفتن احتمالا صفرا بالا میاری دوباره بردیمت دکتر اونجا هم کلی برای آقای دکتر خندیدی بعد هم گفتن یا گرما زده شدی یا ویروسی هستش خلاصه اولین آمپول زندگیتو دیروز به باسن مبارک زدی  الهی فدات شم زدی زیر گریه دکتر هم گفته بود تا 1 ساعت نباید بهت شیر بدم نمیدونی با چه بد بختی ساکتت کردم بعد هم خوابیدی قرار بود محلول orsبهت بدم اما شما اصلا دوست نداشتی و هر چی بهت میدادم تف میکردی    خدا رو شکر الان خوب شدی  ای...
5 مرداد 1392

آرشا خودزنی میکند

سلام عزیز دلم امروز صبح داشتیم آمادت میکردیم که با عمه جون شکوفه و دانیال و دادفر بریم بیرون که دیدیم زدی زیر گریه به بابا گفتم چی شد بابا دید شما خودت موهاتو کشیدی ول هم نمیکنی و داری داد میزنی منم هر کاری میکردم دستتو باز نمیکردی الهی من فدات بشم با این کارات که مارو میترسونی راستی بیرون که رفتیم تنها کسی که خرید کرد شما بودی که یه کلاه خوشگل بابا برات گرفت پسر خیلی خوبی هم بودی از اول تا آخر خوابیده بودی اینم عکس امروز شما همراه با کلاه جدیدت   ...
22 تير 1392

آرشا جونم پخ پخ مبارک

پسر گلم سلام نفسم عزیز دل مامان دیروز در سن 48 روزگی شما رو ختنه کردیم اونم به خاطر وسواس زیاد بعد از 2 بار تلاش کردن برای این مسئله بالاخره برای بار سوم رفتیم بیرون برای عملیات پخ پخ و موفق شدیم پیش آقای دکتر یوسف صادق زاده شما رو عمل کنیم شما هم مثل یه مرد مقاوت کردی آقای دکتر گفتن شما نسبت به بقیه بچه ها خیلی آروم بودی ماشالله پسر گلم من و بابا هم خودمون رو آماده کرده بودیم که شما کل شب رو نذاری ما بخوابیم اما مرد من در مقابل درد خیلی مقاوم هستش و گذاشت مامان بابا اذیت نشن گرچه ما خودمون از استرس خوابمون نبرد  پسرم اینو بدون که من و بابا شما خیلی دوست داریم و من میدونم که اگر بهترین مامان رو نداشته باشی اما شما بهترین بابای دنیا رو...
17 تير 1392

آرشا خون آشام میشود

سلام پسر گلم آخه من چی بگم که 3 روز پیش من و بابا رو از نگرانی تا حد مرگ رسوندی  صبح که بیدار شدیم دیدم لباست کثیفه یه کم شک کردم که لکه خون باشه به بابا گفتم حواسش باشه اگه بالا آوردی بهم بگه که بیام چک کنم ساعت 10:30 صبح بالا آوردی و یه مقدار خون تو شیر بود ما هم سریع شما رو رسوندیم بیمارستان اونجا گفتن شاید مشکل از سینه مادر باشه و زخم هستش و بچه خون خورده اما زخمی دیده نمیشد و به گفته خانم دکتر یه مقدار شیر دوشیدیم تا ببینیم خون هست یا  نه که نبود خانم دکتر گفتن شاید از قبل بوده ببرینش خونه اگه خون روشن بالا آورد سریع بیارینش بیمارستان که شاید معده خونریزی کرده باشه بابا هم سریع یه مرغ برای شما گرفت و بردیم خونه بابایی و برات...
8 تير 1392

آرشا زردی رو شکست داد

سلام پسر خوشگل مامان عزیز دلم امروز بعد از 3 روز و برای بار دوم رفتیم از شما تست زردی گرفتن و خدا رو صد هزار مرتبه شکر خوب شده بودی........ آفرین پسر قهرمان و قوی مامان  خیلی خوشحال شدم و کلی انرژی گرفتم .. شما هم که از شر دستگاه راحت شده بودی ظهر که اومدیم تا 2/5 شیر خوردی و تا ساعت 5/5 راحت خوابیدی و بیدار شدی تا 6 شیر خوردی و دوباره خوابیدی الان هم ساعت 7 هستش که دارم وبلاگتو آپ میکنم و شما مثل فرشته ها خوابیدی .... راستی بابا اینقدر از خوب شدن شما خوشحال شده بود که همون موقع که داشتیم میومدیم خونه به مناسبت خوب شدن پسر گلم شیرینی خوشمزه خرید   انشالله هیچ وقت مریض نشی گل مامان اینم عکس امروز آرشا که بعد از مبارزه با زرد...
22 خرداد 1392

پسرم زردی گرفت

سلام پسر گلم زردی گرفتی مامان و بابا رو خیلی نگران کردی الان 2 روزه که زیر دستگاه هستی و خیلی بی تابی میکنی مامان هم همراه شما گریه میکنه و ناراحته پسرم زود خوب شو و ما رو از نگرانی در بیار باید تا فردا هم زیر دستگاه باشی تا ببریم دوباره ازت تست بگیرن که ببینن انشالله خوب شده باشی تو این چند روزه مامان و بابا اصلا نخوابیدن و همش نگران شما هستن پسرم یه کم دیگه تحمل کن و اون زیر باش تا انشالله خوبه خوب بشی....   ...
21 خرداد 1392

عشق مامان به دنیا اومد

سلام پسر گلم روز سه شنبه 31 اردیبهشت ساعت 3 بعد از ظهر به دنیا اومد با وزن 3640 و قد 51 الهی من قربون قد و بالای پسر خوشگلم بشم تو این چند روزه پسرم اینقدر منو در گیر کرده که دیگه فرصت نداشتم بیام وبلاگ عزیزم رو آپ کنم اینم عکس آرشا جونم http://s1.picofile.com/file/7777476448/DSCF0624.jpg ...
4 خرداد 1392