آرشاآرشا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

آرشا عشق مامان و بابا

آرشا خون آشام میشود

1392/4/8 12:13
نویسنده : افسانه
908 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم

آخه من چی بگم که 3 روز پیش من و بابا رو از نگرانی تا حد مرگ رسوندینگران صبح که بیدار شدیم دیدم لباست کثیفه یه کم شک کردم که لکه خون باشه به بابا گفتم حواسش باشه اگه بالا آوردی بهم بگه که بیام چک کنم ساعت 10:30 صبح بالا آوردی و یه مقدار خون تو شیر بود ما هم سریع شما رو رسوندیم بیمارستان اونجا گفتن شاید مشکل از سینه مادر باشه و زخم هستش و بچه خون خورده اما زخمی دیده نمیشد و به گفته خانم دکتر یه مقدار شیر دوشیدیم تا ببینیم خون هست یا  نه که نبود خانم دکتر گفتن شاید از قبل بوده ببرینش خونه اگه خون روشن بالا آورد سریع بیارینش بیمارستان که شاید معده خونریزی کرده باشه بابا هم سریع یه مرغ برای شما گرفت و بردیم خونه بابایی و براتون خون کردیم که مشکلی پیش نیاد تا بعد از ظهر اونجا بودیم بعد اومدیم خونه که هنوز لباسامونو در نیاورده بودیم که شما ساعت 5:30 یه عالمه خون رو لباس بابا بالا آوردی من دیگه خودمو باختم و فقط گریه میکردم و خودمو میزدم مامانی هم همون موقع اومد بالا و اون وضع رو دید و شروع کرد به گریه کردن دوباری سریع خودمونو به بیمارستان رسوندیم ( نا گفته نمونه که حتی بابا هم تو راه برای شما گریه میکردناراحت) رفتیم و دکتر احمق میخواست شما رو آندوسکپی کنه و بستری منم همش میگفتم وقتی از سینه دیگه شیر میخوری خون بالا نمیاری اما دکتر خیلی احمق بود میگفت شما رو ببریم بیمارستان قائم بستری کنیم برگه بستری رو داده بودن که عمه شکوفه و عمه افسانه و عمه اعظم هم خودشونو رسوندن بیمارستان اونا هم برای شما کلی گریه کرده کرده بودن و نگران بودن همه برای خوب شدن شما کلی نذر کرده بودن که شما خودت باعث شدی نجات پیدا کنی اونجا دوباره بالا آوردی و فقط شیر خالص بود بعد گفتن اگر خونریزی معده باشه یه سره باید خون بالا بیاره و گفتن مادر بچه بره تو اتاق پرستاری و شیرشو بدوشه اگر تو شیرش خون بود اشکال از شیر مادره و نیازی نیست بچه بستری بشه من و عمه شکوفه و افسانه رفتیم کلی شیر دوشیدیم تا خدا رو شکر خون تو شیر رو دیدیم همه از خوشحالی گریه میکردیم و خدا رو شکر میکردیم که اشکالی تو معده شما نیست آخه کی دلش میاد یه بچه 37 روزه بره تو اتاق عملنگران

ای شکمو خوب چرا وقتی میبینی شیر مزه خون میده بازم میخوریتعجب  بعد از اونجا شما رو بردیم متخصص اطفال اونم گفت تا 2 ساعت نباید بهت شیر بدیم تا معدت استراحت کنه تو اون 2 ساعت هم قرار شد من برم دکتر تا مشکل خون شیر رو حل کنیم شما رو گذاشتیم پیش عمه جونا و رفتیم شما هم که نا مردی نکردی و کلی گریه کرده بودی عمه جونا رو اذیت کرده بودی تا رسیدمو بهت شیر دادم مثل نخورده ها با ولع شیر میخوردی الهی قربون پسر شکمو خودم بشمماچ قرار شد تا 3 روز فقط از یه سینه شیر بخوری و اگه سیر نشدی بهت شیر خشک بدیم که شما هم سیر نمیشی و مجبوریم شیر خشک بدیم الان هم داری کم کم بیدار میشی و من باید سریع به پسر خون آشامم برسمقلب

 

خدا رو شکر که خوب شدی الهی هیچ وقت مریض نشی گل منماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بابای آرشا
8 تیر 92 12:41
قسمت گریه بابا شدیداً تکذیب می شه . بابا گریه نکرد فقط نگران شده بود.
باباجون دمت گرم. بزرگ شدی ما رو هم تبدیل کن .


گریه نکرد اما یه کوچولو اشک که ریخت حالا عینک آفتابی زده بود فکر کرد مامان آرشا ندیده
شقایق مامان آرشا
12 تیر 92 16:06
خدا را شکر به خیر گذشت .


مرسی خاله شقایق
نیلوفر/مامانه روژینا
13 تیر 92 3:08
اخی ارشا جونم خدارو شکر که چیزی نبوده و شما صحیح و سلامتی..


مرسی خاله نیلوفر انشالله روژینا جونی هم همیشه سالم باشه