آرشاآرشا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

آرشا عشق مامان و بابا

آرشا خون آشام میشود

سلام پسر گلم آخه من چی بگم که 3 روز پیش من و بابا رو از نگرانی تا حد مرگ رسوندی  صبح که بیدار شدیم دیدم لباست کثیفه یه کم شک کردم که لکه خون باشه به بابا گفتم حواسش باشه اگه بالا آوردی بهم بگه که بیام چک کنم ساعت 10:30 صبح بالا آوردی و یه مقدار خون تو شیر بود ما هم سریع شما رو رسوندیم بیمارستان اونجا گفتن شاید مشکل از سینه مادر باشه و زخم هستش و بچه خون خورده اما زخمی دیده نمیشد و به گفته خانم دکتر یه مقدار شیر دوشیدیم تا ببینیم خون هست یا  نه که نبود خانم دکتر گفتن شاید از قبل بوده ببرینش خونه اگه خون روشن بالا آورد سریع بیارینش بیمارستان که شاید معده خونریزی کرده باشه بابا هم سریع یه مرغ برای شما گرفت و بردیم خونه بابایی و برات...
8 تير 1392

آرشا زردی رو شکست داد

سلام پسر خوشگل مامان عزیز دلم امروز بعد از 3 روز و برای بار دوم رفتیم از شما تست زردی گرفتن و خدا رو صد هزار مرتبه شکر خوب شده بودی........ آفرین پسر قهرمان و قوی مامان  خیلی خوشحال شدم و کلی انرژی گرفتم .. شما هم که از شر دستگاه راحت شده بودی ظهر که اومدیم تا 2/5 شیر خوردی و تا ساعت 5/5 راحت خوابیدی و بیدار شدی تا 6 شیر خوردی و دوباره خوابیدی الان هم ساعت 7 هستش که دارم وبلاگتو آپ میکنم و شما مثل فرشته ها خوابیدی .... راستی بابا اینقدر از خوب شدن شما خوشحال شده بود که همون موقع که داشتیم میومدیم خونه به مناسبت خوب شدن پسر گلم شیرینی خوشمزه خرید   انشالله هیچ وقت مریض نشی گل مامان اینم عکس امروز آرشا که بعد از مبارزه با زرد...
22 خرداد 1392

پسرم زردی گرفت

سلام پسر گلم زردی گرفتی مامان و بابا رو خیلی نگران کردی الان 2 روزه که زیر دستگاه هستی و خیلی بی تابی میکنی مامان هم همراه شما گریه میکنه و ناراحته پسرم زود خوب شو و ما رو از نگرانی در بیار باید تا فردا هم زیر دستگاه باشی تا ببریم دوباره ازت تست بگیرن که ببینن انشالله خوب شده باشی تو این چند روزه مامان و بابا اصلا نخوابیدن و همش نگران شما هستن پسرم یه کم دیگه تحمل کن و اون زیر باش تا انشالله خوبه خوب بشی....   ...
21 خرداد 1392

عشق مامان به دنیا اومد

سلام پسر گلم روز سه شنبه 31 اردیبهشت ساعت 3 بعد از ظهر به دنیا اومد با وزن 3640 و قد 51 الهی من قربون قد و بالای پسر خوشگلم بشم تو این چند روزه پسرم اینقدر منو در گیر کرده که دیگه فرصت نداشتم بیام وبلاگ عزیزم رو آپ کنم اینم عکس آرشا جونم http://s1.picofile.com/file/7777476448/DSCF0624.jpg ...
4 خرداد 1392

هفته 38

سلام خوشگل مامان  عزیز دلم دیگه واقعا شماره معکوس شروع شده راستش هم استرس دارم هم میترسم ... اما میدونم که این روزا هم انشالله به خوبی و خوشی میگذره ... عزیزم 3 روز پیش خیلی انقباض داشتم به بیمارستان زنگ زدم که ببینم یه وقت برای شما مشکلی پیش نیاد اونا هم گفتن سریع بیا بیمارستان باید چک بشی بابا جون هم کلی ذوق کرد فکرد همون شب قراره بابا بشه آماده شدیم حتی ساک شما رو هم برداشتیم وقتی رفتیم پایین مامانی دم در بود اونم سوار ماشین شد و رفتیم به سوی بیمارستان اونجا معاینه کردن و گفتن وضع نی نی خوبه و هیچ مشکلی نداره هنوز هم وقت اومدن گل پسری نشده اما اگر درد زیاد شد یا تکونا کم شد سریع بیاین بیمارستان منم اومدم که برگردیم خونه حالا نگو ه...
25 ارديبهشت 1392

هفته 37

سلام نفس مامان  خوشگلم از لگد زدن با هیجانت معلومه که حالت خوبه انشالله همیشه خوب و سالم باشی از امروز دیگه شما کامل شدی و هر لحظه باید منتظر اومدن پسر گلم باشیم  الهی من فدات بشم همین الان که دارم این پست رو میذارم داری تکون میخوری عزیزم امروز رفتم سونو شما رو به خانم دکتر نشون دادم گفتن همه چیز عالی هستش و هیچ مشکلی نیست صدای قلب پسر گلم رو گوش دادم الهی فدای اون قلب کوچولوت بشم    شنبه که رفته بودیم سونو بابا هم اومد داخل مانیتور خانوم دکتر هم به سمت بابا بود و کامل میتونست شما رو ببینه اما من نمیتونستم فقط صدای قلبت رو گوش دادم اما بابا خیلی ذوق میکرد که پسر گلش رو میبینه انشالله سالم به دنیا میای و لذت بغل...
19 ارديبهشت 1392